ابا عبدالله چنين نماز خوفى خواند، ولى وضع ابا عبدالله يك وضع خاصى بود؛ زيرا چندان از دشمن دور نبودند. لهذا آن عده اى كه مى خواستند دفاع كنند نزديك ابا عبدالله ايستاده بودند و دشمن بى حياى بى شرم حتى در اين لحظه هم آنها را راحت نگذاشت .
در حالى كه ابا عبدالله مشغول نماز بود، دشمن شروع به تير اندازى كرد، دو نوع تير اندازى ؛ هم تير زبان كه يكى فرياد كرد: حسين ! نماز نخوان ، نماز تو فايده اى ندارد، تو بر پيشواى زمان خودت يزيد، ياغى هستى ، لذا نماز تو قبول نيست !
و هم تيرهايى كه از كمانهاى معموليشان پرتاب مى كردند.
يكى دو نفر از صحابه ابا عبدالله كه خودشان را براى ايشان سپر قرار داده بودند، روى خاك افتادند.
يكى از آنها سعيد بن عبدالله حنفى به حالى افتاد كه وقتى نماز ابا عبدالله تمام شد، ديگر نزديك جان دادنش بود. آقا خودشان را به بالين او رساندند.
وقتى به بالين او رسيدند، او جمله عجيبى گفت، عرض كرد: يا ابا عبدالله اوفيت ؛ آيا من حق وفا را به جا آوردم ؟
مثل اينكه هنوز هم فكر مى كرد كه حق حسين آنقدر بزرگ و بالاست كه اين مقدار فداكارى هم شايد كافى نباشد.
اين بود نماز ابا عبدالله در صحراى كربلا...
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط:
زمزمی از نور،
اهمیت نماز،
،